تازه ها

سه شنبه 1 خرداد 1397-13:22 کد خبر:35914

فاطمه سیفی

غربت آرش های واقعی


روزگار غریبی است. در مطلع سخنانمان تا یادی از شهدا و دلاوری های آنان نباشد، بند دوم حرفهایمان را آغاز نمی کنیم. تا به روح پر فتوح مدافعان وطن صلوات نفرستیم عارمان می آید به اصل مطلب بپردازیم. هرجا که کارمان گیرباشد جان شهیدمان را قسم می خوریم. اما حالا نماینده ما در تیم پارلمان شهری عارش می آید برای فرزندش قصه ای از رادمردی این مردان مرد را بر زبان جاری کند. خجالت می کشد تا بگوید اهل شهری است که مردانش در راه دین و خاکشان سر دادند بی آنکه بابتش طلبکاری به ارث بگذارند. او که جوان اول شهر شد و به پاس جانبداری دایی شهیرش بلیط ورود به ساختمان شورا را دریافت کرد، اکنون در بن بستی گرفتار شده که نگران سوژه ای برای قصه گویی ساکنان شهر درفردای پیش رو است. انگار او یادش رفته است که اگر امروز اجازه حضور در ساختمان تصمیم گیری شورا را بدست آورده بخاطر تعصب مردم شهر به سه دایی شهیدش است. نماینده مردم ساری که در جریان رای گیری جنجالی شورای شهر وکیل مردم در پارلمان شهری شد و رای اول شهر را به نامش خواندند، امروز نگران مهندسی شهر و وضعیت خیابان ها و فضای سبز شهرش نیست. او اصلا دلواپسی بابت این مهم ندارد که اگر موضوع آب های جاری شهر حل شده بود، مادری در برابر دیدگانش فرزند خردسالش را پرپر شده نمی دید. او اصلا فرصت ندارد به این مهم بیاندیشد که ساختمان های شهری که نماینده اش است در برابر کوچکترین حادثه طبیعی وارد بحرانی بزرگ می شود. او اصلا وقت فکر کردن به این معضلات را ندارد که ببیند شیرابه های زباله شهرش جان هزاران انسان را در مناطق جنگلی کیاسر به خطر انداخته است. او نمی خواهد وقتی برای فکر کردن به محیط زیست و اتفاقات تاسف باری که سهل انگاری های تصمیم گیران شهر به بار آورده بگذارد چون کارها و برنامه های مهمتری ذهنش را بخود مشغول کرده است.او نگران این مهم است که فرزندان شهر برای فردا قصه ای برای شنیدن نخواهند داشت. او نگران تاریخ شهرش است. تاریخی که از نظر او چمدانش از مشاهیر تهی است! او از اینکه شهر را به چالش جنگ زرگری حیدری و نعمتی بکشاند و نامش را بعنوان روشنفکر ساری دوست یاد کنند لذت می برد. او می خواهد در هر محفلی از او بعنوان کسی یاد شود که نام آرش افسانه ای را برای شهر ساری به یادگار گذاشته است. آرشی که افسانه است و معلوم نیست تا چه اندازه از قصه اش با واقعیت همخوانی داشته است. او یادش رفته که ساری بیش از 1200 آرش کمانگیر را نه در افسانه ها که به عینه در کوچه و پس کوچه های شهرش با خود همراه دارد. او اصلا نمی داند که هر کدام از این آرش ها برای خود قصه هایی از رشادت و رادمردی دارند. او قدمت و شکوه شهر را با نام آرش می شناسد در حالیکه ، ساری شهر سردارانی از فرزندان خمینی کبیر داشته که برای لبیک به فرمان مرادشان حتی لحظه ای به خود فکر نکردند.

او شاید هنوز کم تجربه است. شاید هنوز قصه دلدادگی های نیمه شب غواصان دست و پا بسته در اروند کنار را برایش بازگو نکرده اند. اگر از راز و نیاز های عاشقانه علمدارها با خبر بود شاید بدون نگرانی از اینکه شهرمان را به افسانه ها پیوند دهد، دل به یاران دایی هایش خوش می کرد و قدمت و شکوه شهرش را به افسانه ها گره نمی زد.امروز در غربت آرش های واقعی، آرش افسانه ای آتش اختلاف را در میان بزرگان دوکهن شهر استان شعله ور کرده است. شعله هایی که بجای گرما بخشی به توسعه استان و شهر، تخم نفاق و کینه ببار می آورد.

به راستی چنین فردی برای طرح این پیشنهاد چقدر وقت برای فکر کردن صرف کرده است. قضاوت با مردم شهرم.

فاطمه سیفی - مدیر مسئول نشریه هارش خبر

نام فرستنده :
ایمیل گیرنده :